خوبِ من مردانگي را خوب معنا كرده اي
هر زماني گم شدم، من را تو پيدا كرده اي
دوره ي دلهاي فولاديست امّا اي رفيق!
در وفاداري گُلم! همّيشه غوغا كرده اي
سالهايِ سالْ ازْ آن روزگاران رفت و باز
مانده اي در پايِ عهد و با دلم تا كرده اي
شوقِ آن شبهاي مسجد، آنهمه امّن يجيب!
خاطرات تلخ و شيرين را تو احيا كرده اي
مرگِ آن قو در غزلْ شعرم پريشان كرده بود
شعرِ من را ناز همچون قويِ زيبا كرده اي
عهدِ دانشجويي و آن روزهايِ بي نظير
بازگشتي بر دلم از دلخوشيها كرده اي
در چنين عهدي كه معنايي ندارد دوستي
در رفاقتْ خويش را چون دُرّ يكتا كرده اي
مي سرايم از تو و هر دمْ دعا گوي تو ام
بر لبم ورد خدايا را شكوفا كرده اي
از خدا ميخواهم امشب آرزوهايِ تو را
چونكه دردِ سخت امروزم مداوا كرده اي
پي نوشت: اين غزل را در سحرگاه ليلةالرغايب سرودم و براي مخاطب خاصش بهترينها را آرزو كردم.
توضيحات: مرگ قو، عنوان غزلي از دكتر مهدي حميدي شيرازي است.